در 18 مهر سال 1401 برندگان جایزه‌ی نوبل در حوزه‌ی علوم اقتصادی معرفی شدند. 

بن برنانکی، داگلاس دایموند و فیلیپ دیبویگ به صورت مشترک جایزه نوبل اقتصادی سال ۲۰۲۲ را دریافت کردند. بن برنانکی متولد ۱۹۵۳ است و در سال ۱۹۷۹ مدرک دکترای خود را از موسسه فناوری ماساچوست در رشته اقتصاد گرفته است. او سابقه رئیس کلی بانک مرکزی ایالات متحده را از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۴ در کارنامه خود دارد و در حال حاضر محقق ارشد اندیشکده بورکینگز است. داگلاس دایموند هم مثل برنانکی متولد ۱۹۵۳ است و پس از اخذ مدرک دکترای اقتصاد از دانشگاه ییل در سال ۱۹۸۰ به عنوان استاد امور مالی در دانشگاه شیکاگو مشغول به کار بوده است. فیلیپ دیبویگ هم در سال ۱۹۵۵ متولد شده ولی یکسال زودتر از داگلاس دایموند دکترای خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه ییل دریافت کرده و در حال حاضر نیز استاد بانکداری و امور مالی دانشگاه واشنگتن است.

نوبلیست‌های 2022، نقش اساسی بانک‌ها در بحران‌های مالی را تشریح کردند

اختصاصی فاینوهاب-رکود بزرگ دهه 1930، اقتصاد جهان را برای سال‌ها فلج کرد و پیامدهای اجتماعی گسترده‌ای داشت. با این حال، به لطف تحقیقات برندگان امسال در علوم اقتصادی، بن برنانکه، داگلاس دایموند و فیلیپ دیبویگ، بحران‌های مالی بعدی را بهتر می‌توان مدیریت کرد.
این محققان اهمیت جلوگیری از سقوط گسترده بانک‌ها را تشریح کرده‌اند.
همه ما به نوعی با بانک‌ها در ارتباط هستیم. درآمد ما به یک حساب بانکی واریز می‌شود و پس‌انداز ما نیز در حساب‌های بانکی مختلفی هستند.
در نمونه‌ی دیگری هنگام خرید از سوپرمارکت یا پرداخت صورت‌حساب رستوران، از روش‌های مختلف پرداخت، مانند همراه‌بانک یا کارت‌های بانکی استفاده می‌کنیم.
در مقاطعی از زندگی، بسیاری از ما نیاز به گرفتن وام بزرگ بانکی داریم، تا بتوانیم معاملات خود را انجام دهیم. مثلا برای تهیه منزل مسکونی یا راه‌اندازی کسب‌‌وکار.
همه‌ی این امور در مورد مشاغل نیز صدق می‌کند – مدیران کسب‌وکارها باید بتوانند پرداخت‌ها را انجام دهند، مطالبات خود را وصول کنند و البته سرمایه‌گذاری و تامین مالی انجام دهند. در بیش‌تر این موارد، چنین خدماتی از طریق بانک‌ها ارائه می‌شود.
بدیهی است که این خدمات برای به وقوع پیوستن دستورالعمل‌هایی دارند که بر مبنای کاهش ریسک آن‌هاست و البته تمام این خدمات به یک شیوه ارائه نمی‌شوند و تفاوت‌هایی در انجام و نکات فنی آن‌ها وجود دارد. با وجود تمام سخت‌گیری‌ها نسبت به دستورالعمل‌ها و ریسک‌سنجی‌ها، گاهی اوقات همه یا بخش‌هایی از سیستم بانکی با شکست مواجه می‌شوند و یک بحران مالی ایجاد می‌شود. بانک‌های بزرگ سقوط می‌کنند، وام گرفتن گران‌تر یا غیرممکن می‌شود و ارزش دارایی‌ها سقوط می‌کند. اگر این دومینوی شکست متوقف نشود، کل سیستم اقتصادی وارد بحران می‌شود و بی‌کاری و ورشکستگی سریعا افزایش می‌یابد.
برخی از بزرگ‌ترین فروپاشی‌های اقتصادی در تاریخ، ناشی از بحران‌های مالی بوده است.

سوالات مهمی که در ارتباط با بانک‌ها وجود دارد

حالا که سقوط بانکی همراه با آسیب‌های شدید است، آیا بدون بانک‌ها می‌توانیم سیستم مالی را مدیریت کنیم؟ آیا بی‌ثباتی در سیستم بانکی عادی است و اگر چنین است، چرا؟ جامعه چگونه می‌تواند ثبات سیستم بانکی را بهبود بخشد؟ چرا عواقب بحران‌های بانکی تا این حد ادامه دارد؟ و اگر بانک‌ها شکست می‌خورند، چرا نمی‌توان بلافاصله بانک‌های جدیدی ایجاد کرد تا اقتصاد به‌سرعت ترمیم شود؟
در اوایل دهه 1980، برندگان امسال، بن برنانکه، داگلاس دایموند و فیلیپ دیبویگ، پایه‌های علمی‌ تحقیقات مدرن را در ارتباط با این سوالات بنا نهادند و در سه مقاله‌ی جداگانه به این موضوعات پرداختند.
دایموند و دیبویگ در مدل‌های خود توضیح می‌دهند چرا بانک‌ها وجود دارند، چگونه نقش آن‌ها در جامعه آن‌ها را در برابر شایعات مربوط به فروپاشی قریب‌الوقوعشان آسیب‌پذیر می‌کند و چگونه جامعه می‌تواند این آسیب‌پذیری را کاهش دهد. این بررسی‌ها پایه و اساس مقررات بانکی مدرن را تشکیل می‌دهند.
از طرفی برنانکی از طریق تجزیه و تحلیل آماری و تحقیقات منابع تاریخی، نشان داد که چگونه بانک‌های ورشکسته نقش تعیین‌کننده‌ای در رکود جهانی دهه 1930، بدترین بحران اقتصادی در تاریخ مدرن، ایفا کردند. این بررسی‌های حاصل از فروپاشی سیستم بانکی توضیح می‌دهد که چرا این رکود نه تنها عمیق، بلکه طولانی‌مدت نیز بوده است.
تحقیقات برنانکی نشان می‌دهد که بحران‌های بانکی به طور بالقوه می‌تواند عواقب فاجعه‌باری داشته باشد. این بینش اهمیت مقررات بانکی و به عمل به آن‌ها را نشان می‌دهد.
نکته‌ی قابل توجه در این تحقیقات وجود تکرار دوباره‌ی عوامل بحران در پس عناصر حیاتی سیاست اقتصادی در طول بحران مالی 2008-2009 است.
بعدها، در زمان آغاز همه‌گیری Covid-19 در سال 2020، اقدامات مهمی‌ برای جلوگیری از بحران مالی جهانی انجام شد. دیدگاه برندگان نوبل نقش مهمی‌ در حصول اطمینان از عدم تبدیل این بحران‌های اخیر به افسردگی‌های جدید با پیامدهای ویران‌گر برای جامعه ایفا کرده است.

بحران بانکی منجر به رکود می‌شود

اثری که اکنون برنانکی برای آن شناخته می‌شود در مقاله‌ای از سال 1983 فرموله شده است که رکود بزرگ دهه 1930 را تحلیل می‌کند. بین ژانویه 1930 و مارس 1933، تولید صنعتی ایالات متحده 46 درصد کاهش یافت و بی‌کاری به 25 درصد افزایش یافت. بحران به شکلی بی‌سابقه‌ای گسترش یافت و منجر به رکود اقتصادی عمیق در بسیاری از نقاط جهان شد. در بریتانیای کبیر، بی‌کاری به 25 درصد و در استرالیا به 29 درصد افزایش یافت. در آلمان، تولید صنعتی تقریباً به نصف کاهش یافت و بیش از یک سوم نیروی کار بی‌کار بودند. در شیلی، درآمد ملی بین سال‌های 1929 و 1932 به میزان 33 درصد کاهش یافت. در همه جا، بانک‌ها سقوط کردند، مردم مجبور به ترک خانه‌های خود شدند و حتی در کشورهای نسبتاً ثروتمند قحطی گسترده رخ داد. اقتصادهای جهان به آرامی‌ در اواسط دهه 90 شروع به بهبود کردند.
قبل از اینکه برنانکی مقاله خود را منتشر کند، نظر جمعی کارشناسان این بود که اگر بانک مرکزی ایالات متحده پول بیش‌تری چاپ می‌کرد، می‌شد از رکود جلوگیری کرد. برنانکی نیز عقیده داشت که کمبود پول احتمالاً به رکود کمک کرده است، اما همچنین معتقد بود که این مکانیسم نمی‌تواند توضیح دهد که چرا بحران اینقدر عمیق و طولانی است. و البته برنانکی نشان داد که علت اصلی این رکود کاهش توانایی سیستم بانکی برای هدایت پس‌اندازها به سرمایه‌گذاری‌های مولد است.
تحلیل وی با استفاده از ترکیبی از منابع تاریخی و روش‌های آماری نشان داد که چه عواملی در کاهش تولید ناخالص داخلی مهم هستند. او دریافت که عواملی که مستقیماً با ورشکستگی بانک‌ها مرتبط هستند، سهم اصلی رکود را تشکیل می‌دهند.
رکود ۱۹۳۰ با یک رکود نسبتاً عادی در سال 1929 آغاز شد، اما در سال 1930 به یک بحران بانکی تبدیل شد. تعداد بانک‌ها در سه سال به نصف کاهش یافت که در بسیاری از موارد به دلیل ورشکستگی ناشی از هجوم سپرده‌گذاران برای خارج کردن سپرده‌های خود به دلیل نگرانی آن‌ها بود. در این شرایط ذخایر بانک نمی‌تواند تمام برداشت‌ها را پوشش دهد و مجبور می‌شود دارایی‌ها را با ضررهای زیادی به فروش برساند.
ترس از وقوع این اتفاق برای بانک‌ها منجر به کاهش سپرده‌ها در بانک‌های دیگر شد و بسیاری از بانک‌ها از اعطای وام‌های جدید هراس داشتند. در عوض، مبالغ سپرده‌ها در دارایی‌هایی سرمایه‌گذاری می‌شد که نقدینگی بیش‌تری داشتند.
این موارد، مشکلات عدیده‌ای برای دریافت وام بانکی و تامین مالی شرکت‌ها ایجاد کرد و دامنه‌ی این زیان‌ها به کشاورزان و خانوارهای عادی هم رسید.
تمام این مسائل نتیجه‌ی بدترین رکود تاریخ بوده است.
قبل از مطالعه برنانکه، تصور عمومی‌ این بود که بحران بانکی نتیجه یک اقتصاد رو به زوال است نه علت آن. در عوض، برنانکی ثابت کرد که سقوط بانک‌ها برای رکودی که به رکود عمیق و طولانی تبدیل شده است تعیین‌کننده و بسیار پراهمیت است.
هنگامی‌که یک بانک ورشکست می‌شود، رابطه بین بانک و وام گیرندگان آن قطع می‌شود. این رابطه شامل سرمایه دانشی (فکری) است که بانک برای مدیریت کارآمد وام‌های خود آن‌ها را ضروری می‌داند.
بانک وام‌گیرندگان خود را می‌شناسد، اطلاعات دقیقی از قصدی که وام‌گیرنده از دریافت وام دارد و مسائلی از قبیل مصرف مبالغ بانک و الزاماتی که مورد نیاز بازپرداخت وام است، دارد. ایجاد چنین سرمایه دانشی زمان زیادی می‌برد و نمی‌توان آن را به سادگی به سایر وام‌دهندگان در صورت ورشکستگی بانک منتقل کرد. بنابراین ترمیم یک سیستم بانکی شکست خورده می‌تواند سال‌ها طول بکشد و در این مدت اقتصاد بسیار ضعیف عمل می‌کند.
برنانکی نشان داد که تا زمانی که دولت در نهایت تدابیر قدرتمندی را برای جلوگیری از هراس بانکی اضافی اعمال نکرد، اقتصاد شروع به بهبود نکرد.

چرا وجود بانک‌ها ضروری است؟

برای درک اینکه چرا یک بحران بانکی می‌تواند چنین پیامدهای عظیمی برای جامعه داشته باشد، باید بدانیم بانک‌ها واقعاً چه می‌کنند: آن‌ها پول را از افرادی که سپرده‌گذاری می‌کنند دریافت می‌کنند و وجوه دریافتی را به وام گیرندگان هدایت می‌کنند.
این واسطه مالی به دور از انتقال مکانیکی ساده است، زیرا بین نیازهای پس‌انداز و سرمایه‌گذاران تعارضات اساسی وجود دارد. کسی که برای تامین مالی یک خانه یا یک سرمایه‌گذاری بلندمدت وام می‌گیرد باید بداند که وام‌دهنده به طور ناگهانی پول خود را پس نخواهد گرفت. از سوی دیگر، شخصی که قصد پس‌انداز کردن دارد حداقل بخشی از پس‌انداز خود را برای هزینه‌های غیرمنتظره فوراً در دسترس داشته باشد.
جامعه باید به نحوی این تعارضات را حل کند. اگر شرکت‌ها یا خانوارها هر لحظه مجبور به بازپرداخت وام خود شوند، سرمایه‌گذاری بلندمدت غیرممکن می‌شود. این مسئله عواقب مخربی خواهد داشت. اقتصاد نمی‌تواند بدون یک سیستم مالی که ابزار پرداختی با دسترسی آسان و مطمئن را ایجاد می‌کند، کار کند. 

مدل دایموند و دیبویگ

داگلاس دایموند و فیلیپ دیبویگ نشان دادند که مشکلاتی که ما توضیح دادیم به بهترین شکل توسط مؤسساتی که عملکرد مشابه بانک‌ها دارند، حل می‌شوند. Diamond و Dybvig در مقاله‌ای در سال 1983 یک مدل ایجاد کردند که توضیح می‌داد چگونه بانک‌ها نقدینگی برای پس‌اندازکنندگان ایجاد می‌کنند در عین حال وام‌گیرندگان می‌توانند به تامین مالی بلندمدت دسترسی داشته باشند. علیرغم اینکه این مدل نسبتاً ساده است، مکانیسم‌های مرکزی بانکداری را در بر می‌گیرد و با وجود این که این سیستم کاملا کارا است، اما همچنان و ذاتاً آسیب‌پذیر است و به سیاست‌گذاری و قانون‌مندی نیاز دارد.
مدل موجود در مقاله بر این اساس است که خانوارها بخشی از درآمد خود را پس‌انداز می‌کنند و همچنین نیاز دارند که بتوانند در صورت تمایل پول خود را برداشت کنند. هیچ کس از قبل نمی داند که چه زمانی نیاز به پول ایجاد می‌شود و آیا این نیاز اصلا ایجاد می‌شود یا نه. اما می‌دانیم که این اتفاق برای هر خانواده‌ای به طور هم‌زمان رخ نمی‌دهد.
در این میان، پروژه‌های سرمایه‌گذاری وجود دارند که نیاز به تامین مالی دارند. این پروژه‌ها در بلندمدت سودآور هستند، اما اگر زودتر از موعد خاتمه یابند، بازدهی بسیار پایینی خواهند داشت. در اقتصاد بدون بانک، خانوارها باید مستقیماً در این پروژه‌ها سرمایه‌گذاری کنند.
خانوارهایی که در مدت کوتاهی به پول نیاز دارند، مجبور می‌شوند پروژه‌ها را زودتر خاتمه دهند و در نتیجه بازدهی بسیار کمی را تجربه خواهند کرد و مقدار کمی پول برای مصرف خواهند داشت. از سوی دیگر، خانوارهایی که نیازی به خاتمه دادن زودهنگام پروژه‌ها ندارند، از بازدهی خوب و در نتیجه سرمایه بیش‌تری برای مصرف برخوردار خواهند شد.
در شرایط احتیاج به سرمایه، خانوارها به دنبال راه حلی خواهند که فوراً به پول خود دسترسی داشته باشند بدون اینکه این امر منجر به بازده بسیار پایین شود. از آنجایی که این راه حل ارزشمند خواهد بود، آن‌ها آماده پذیرش بازده بلندمدت تا حدودی پایین‌تر خواهند بود. Diamond و Dybvig در مقاله خود توضیح می‌دهند که چگونه بانک‌ها به طور طبیعی به عنوان واسطه ظاهر می‌شوند و این راه حل را ارائه می‌دهند.
بانک حساب‌هایی را ارائه می‌کند که خانوارها می‌توانند پول خود را در آنجا واریز کنند. سپس پول را به پروژه‌های بلند مدت قرض می‌دهد. سپرده‌گذاران می‌توانند هر زمان که بخواهند پول خود را برداشت کنند، بدون اینکه ضرر کنند، مثل اینکه سرمایه‌گذاری مستقیم انجام داده‌اند اما پروژه را زودتر خاتمه داده‌اند.
این بازده بالاتر توسط خانوارهایی تامین می‌شود که برای مدت طولانی‌تری پس‌انداز می‌کنند و بنابراین از برخی بازده‌های بلندمدت صرف نظر می‌کنند، در مقایسه با سرمایه‌گذاری مستقیم در پروژه.

بانک‌ها پول خلق می‌کنند

Diamond و Dybvig  نشان می‌دهند که این فرآیند نحوه ایجاد نقدینگی توسط بانک‌ها است. پول موجود در حساب سپرده‌گذاران برای بانک بدهی است، در حالی که دارایی‌های بانک شامل وام‌هایی به پروژه‌های بلندمدت است. دارایی‌های بانک دارای سررسید طولانی است، زیرا به وام‌گیرندگان قول می‌دهد که نیازی به بازپرداخت زودهنگام وام خود نداشته باشند. از سوی دیگر، بدهی‌های بانک سررسید کوتاهی دارد. سپرده‌گذاران می‌توانند هر زمان که بخواهند به پول خود دسترسی داشته باشند.
بانک واسطه‌ای است که دارایی‌های با سررسید طولانی را به حساب‌های بانکی با سررسید کوتاه تبدیل می‌کند. این اقدام معمولاً انتقال سررسید نامیده می‌شود. پس‌اندازکنندگان می‌توانند از حساب سپرده خود برای پرداخت مستقیم استفاده کنند.
بنابراین، بانک‌ها از پروژه‌های سرمایه‌گذاری بلندمدتی که به آن‌ها وام داده است، پول ایجاد کرده است. بانک‌ها گاهی به خاطر خلق پول مورد انتقاد قرار می‌گیرند، اما در اینجا می‌بینیم که دقیقاً به همین دلیل وجود دارند.

بانک‌ها در برابر شایعات آسیب‌پذیرند

به‌راحتی می‌توان فهمید که انتقال سررسید برای جامعه ارزشمند است، اما برندگان جایزه همچنین نشان می‌دهند که مدل کسب‌وکار بانک‌ها آسیب پذیر است.
ممکن است شایعه‌ای شروع شود که تعداد زیادی از سپرده‌گذاران در حال برداشت از حساب‌های خود از یک بانک خاص هستند. صرف نظر از صحت این شایعه، این خبر می‌تواند سپرده‌گذاران بیش‌تری را برای برداشت پول خود به بانک سوق دهد و بانک را به سمت ورشکستگی ببرد. به این پدیده Bank Run می‌گویند.
بانکی که با Bank Run یا هجوم بانکی مواجه شده است، در تلاش برای پرداخت مطالبات سپرده‌گذاران خود، مجبور می‌شود وام‌های خود را زودتر بازیابی کند، که منجر به خاتمه پیش از موعد پروژه‌های سرمایه‌گذاری بلندمدت و فروش دارایی‌ها با قیمتی کم‌تر از ارزش واقعی دارایی‌ها می‌شود. زیان‌های ناشی از این اقدامات ممکن است باعث سقوط بانک شود. مکانیسمی که برنانکی نشان داد محرک رکود در دهه 1930 بود.
دایموند و دیبویگ در قالب بیمه سپرده از سوی دولت راه حلی برای مشکل آسیب پذیری بانک‌ها ارائه می‌کنند. وقتی سپرده‌گذاران بدانند که دولت پول آ‌نها را ضمانت کرده است، در زمان بروز شایعات، دیگر عجله‌ای برای برداشت حساب خود نخواهند داشت. این کار شایعات را بی‌اثر می‌کند. بنابراین، وجود بیمه سپرده، در تئوری مستلزم این است که هرگز نیازی به استفاده از آن نیست. اکثر کشورها اکنون این طرح‌ها را اجرا کرده اند. 

بانک‌ها بر وام‌گیرندگان نظارت می‌کنند

دایموند در مقاله‌ای در سال 1984 شرایط لازم را برای انجام وظیفه مهم دیگر بانک‌ها، یعنی نظارت بر وام‌گیرندگان برای اطمینان از اجرای تعهدات خود، تحلیل می‌کند.
در واقع، بیش‌تر سرمایه‌گذاری‌ها ریسک بالایی دارند. بازده سرمایه‌گذاری‌ها به عواملی مانند عدم اطمینان عمومی و اینکه وام‌گیرنده چقدر کار خود را به خوبی انجام داده است، بستگی دارد. یک وام‌گیرنده می‌تواند با این ادعا که سرمایه‌گذاری به دلیل بدشانسی شکست خورده است، از پرداخت بدهی خود اجتناب کند. برای جلوگیری از این امر، ورشکستگی باید برای وام‌گیرندگان پرهزینه باشد. با این حال، حتی وام‌گیرندگانی که وظایف خود را به خوبی انجام داده‌اند و پولی را هدر نداده اند، گاهی اوقات ممکن است ورشکست شوند که هزینه‌های غیرضروری برای جامعه ایجاد می‌کند.
دایموند در مقاله خود فرض می‌کند که بانک می‌تواند با هزینه معینی بر وام‌گیرندگان نظارت کند. بانک یک ارزیابی اولیه اعتباری انجام می‌دهد و سپس نحوه پیشرفت سرمایه‌گذاری را دنبال می‌کند. به لطف این امر، می‌توان از بسیاری از ورشکستگی‌ها جلوگیری کرد و هزینه‌های اجتماعی را کاهش داد.
بدون بانک به عنوان یک واسطه، این نوع نظارت بسیار دشوار یا بسیار پرهزینه خواهد بود. از همه افرادی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم در یک پروژه سرمایه‌گذاری کرده‌اند به سختی می‌توان انتظار داشت که نظارت کنند که پول آنها به خوبی مدیریت شده است. در عوض این نظارت به بانک محول می‌شود.

اما چه کسانی بر بانک‌ها نظارت دارند؟

با این حال، یک مشکل باقی می‌ماند. اگر بانک بر وام‌گیرندگان نظارت دارد، چه کسی بر بانک‌ها نظارت دارد؟ در عمل نمی‌توانیم تکیه کنیم که هر سپرده‌گذار بداند آیا بانک کار خود را به درستی انجام می‌دهد یا خیر. یکی از نتایج مقاله دایموند این است که نحوه سازماندهی بانک‌ها به این معنی است که آنها نیازی به نظارت بر سپرده گذاران ندارند.
اگر بانک نظارت بر وام‌گیرندگان را کاهش دهد، خطر زیان زیادی را در وهله‌ی اول برای وام‌های خود به همراه خواهد داشت. بنابراین بانک قادر به بازپرداخت آنچه به سپرده‌گذاران خود وعده داده بود نیست و سقوط خواهد کرد. بنابراین، نظارت بر وام گیرندگان بدون نیاز سپرده‌گذاران به بانک، به نفع خود بانک است.
حتی اگر بانک وظایف نظارتی خود را به خوبی انجام دهد، در برخی از وام‌های خود ضرر خواهد کرد. با این حال، تا زمانی که بانک وام‌های خود را مدیریت کند، خطر سقوط یک بانک بزرگ به دلیل این امر ناچیز است.
فعالیت مسئولانه بانک‌ها به این دلیل است که یک بانک به تعداد زیادی از وام‌گیرندگان وام می‌دهد. حتی اگر چند وام‌گیرنده وام‌های خود را نکول کنند، زیان تمام وام‌ها کوچک و قابل پیش‌ینی خواهد بود. قرار ندادن تمام تخم مرغ‌های آنها در یک سبد، میانگین ریسک در سبد وام‌های بانک را کاهش می‌دهد.
به لطف بانکی که به عنوان یک واسطه عمل می‌کند، هزینه‌ها برای ورشکستگی و نظارت بر وام‌گیرندگان کاهش می‌یابد. این به نفع کل جامعه است.
مدل دایموند توضیح می‌دهد که چگونه وجود بانک‌ها منجر به کاهش هزینه انتقال پس‌انداز به سرمایه‌گذاری‌های مولد می‌شود که به عنوان هزینه واسطه‌گری اعتباری شناخته می‌شود.
این کاهش هزینه باعث می‌شود تا تعداد بیش‌تری از پروژه‌های سرمایه‌گذاری باارزش اجتماعی تامین مالی شوند. اگر بسیاری از بانک‌ها هم‌زمان با شکست مواجه شوند، مثلاً در دوران رکود دهه 1930، هزینه واسطه گری اعتباری به طور چشم‌گیری افزایش می‌یابد که منجر به از کار افتادگی بخش‌های مختلفی از اقتصاد می‌شود. نظارت مستلزم دانشی است که با ورشکستگی بانک از بین می‌رود و بازآفرینی این دانش زمان می‌برد. بنابراین پیامدهای ورشکستگی بانک‌ها نه تنها بسیار منفی، بلکه درازمدت نیز هستند.

شالوده مقررات بانکی مدرن

کارهایی که اکنون برنانکه، دیبویگ و دایموند برای آن شناخته می‌شوند، برای تحقیقات بعدی که درک ما را از بانک‌ها، مقررات بانکی، بحران‌های بانکی و نحوه مدیریت بحران‌های مالی افزایش داده است، بسیار مهم بوده است.
بینش دایموند و دیبویگ در مورد اهمیت بانک‌ها و آسیب‌پذیری ذاتی آن‌ها، پایه‌ و اساسی برای مقررات بانکی مدرن است که هدف آن ایجاد یک سیستم مالی پایدار است.
همراه با تحلیل‌های برنانکی از بحران‌های مالی، ما بهتر متوجه می‌شویم که چرا مقررات گاهی اوقات شکست می‌خورند.
واسطه‌های مالی جدید که مانند بانک‌ها از طریق انتقال سررسید، درآمد کسب کردند، در اوایل دهه 2000 خارج از حوزه‌ی بانکداری مقرراتی، ظهور کردند.
عملکرد این بانک‌های سایه‌ای، عامل اصلی بحران مالی 2008-2009 بود. نظریه‌های دایموند و دیبویگ برای تحلیل چنین رویدادهایی به تا اندازه‌ای خوب عمل می‌کنند. با وجود این که مقررات همیشه نمی‌توانند با ماهیت سریع در حال تغییر سیستم مالی مطابقت داشته باشند.
تحقیقات نمی‌تواند پاسخ‌های نهایی را برای چگونگی تنظیم سیستم مالی ارائه دهد. بیمه سپرده همیشه آنطور که در نظر گرفته شده کار نمی‌کند. ممکن است بانک‌ها را تشویق کند تا در سفته‌بازی‌های مخاطره آمیزی شرکت کنند. نیاز به نجات نظام بانکی در زمان بحران نیز می‌تواند منجر به سود غیرقابل قبولی برای صاحبان و کارکنان بانک‌ها شود.
بنابراین، انواع دیگری از قوانین در مورد سرمایه بانک و قوانینی که میزان استقراض را در اقتصاد محدود می‌کنند، ممکن است ضروری باشند.
مزایا و معایب چنین قوانینی باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند و البته کارایی این قوانین ممکن است در طول زمان تغییر کند. چگونه بازارهای مالی باید تنظیم شوند تا عملکرد خود را انجام دهند – هدایت پس‌انداز به سمت سرمایه‌گذاری‌های مولد بدون ایجاد بحران‌های مکرر – سؤالی است که محققان و سیاستمداران همچنان با آن دست و پنجه نرم می‌کنند.
تحقیقاتی که در سال جاری جایزه می‌گیرند و کاری که بر اساس آن انجام می‌شود، جامعه را برای مقابله با این چالش بسیار مجهزتر می‌کند. این امر خطر تبدیل شدن بحران‌های مالی به رکودهای بلندمدت با عواقب شدید برای جامعه را کاهش می‌دهد که بزرگ‌ترین مزیت برای همه ماست.

ترجمه از فاینوهاب

منبع: سایت رسمی نوبل و سایت بازار